به نام خدا

قصد فال گرفتن نداشتم. اول ماهی گفت یادتون باشه بریم فال بگیریم. بعد که رفتیم دکتر شین گفت بریم فال بگیریم! به قول ماهی که میگه اصلا نیت خاصی هم نداشتیم. اگر هم داشتیم اون قدر خندیدیم که نیت‌هامون قروقاطی شد! فالم رو دوست داشتم. حال خوب موقع گرفتن فال، خاطره خوبی که باهاش موند رو دوست داشتم. دو ساعت بعد وقتی ماهی داشت ماجرای فال گرفتنمون رو برای زینب تعریف می‌کرد، اون قدر خندیدم که اشک از چشمام دراومد.



سمت راست: فالِ من، سمت چپ: فالِ ماهی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ديجي ريال ، خريد و فروش بيت کوين tabrik Cleaner and mops for house سفارش آنلاین غذای خانگی کلمبا وبلاگی برای همه سلیقه ها Tiffany چهل تیکه میترا خانم گروه صنعتی پارس فن ساز Megan