به نام خدا


توی این سه سال سعی کردم سر کلاس‌های معارف حرف نزنم و وارد بحث‌های بیهوده نشم و حتی گاهی هندزفری چپوندم توی گوشم که چیزی نشنوم و حرص الکی هم نخورم. هر چند طبق یک قانون نانوشته همیشه توی کلاس‌ها یک دانشجو با تُن صدای بلند هست که از اول تا آخر با استاد بحث می‌کنه و هیچ کدوم از موضع خودشون کوتاه نمیان! و حتی گاهی بحث‌هاشون خنده‌دار هم هست. 
حالا چی می‌خوام بگم؟! می‌خوام بگم شرکت کردن توی چنین بحث‌هایی (البته بحث به جا و درست و منطقی که خیلی کم پیش میاد:|) سخته! حرف زدن سخته! باید پشت هر حرفی که میزنی کلی فکر کنی. متاسفانه خیلی راحت می‌تونند با یک حرفی که میزنی، بهت یه برچسب بزنند و تو رو از یک گروه خاص بدونند و بقیه حرف‌هات رو با غرض بشنوند!
این ترم مجبورم یه ارائه داشته باشم. اجباریه و کاریش نمیشه کرد. درسته کارش گروهی هست ولی تصمیم گرفتم کل متن رو خودم از فیلتر عبور بدم و یه متن منطقی و قابل باور و قابل قبول ارائه بدم. انتخاب کردن جملات و نتیجه‌گیری خیلی سخته! بعد از هر پاراگرافی که می‌نویسم در موضع مخاطب قرار می‌گیرم و میگم نه نشد و خط می‌زنم-_-
بهترین راهی هم که به ذهنم رسیده آوردن نقل قول هست! اینکه بگم فلانی چنین گفته و بهمانی توی کتابش چنین آورده! فلان کس چنین اعتقادی داشته و بهمان کس بر این باور بوده! نتیجه‌گیری رو هم برعهده مخاطب بگذاریم:-)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Bobbie طراحی سایت غریبه آشنا Jennifer موج کویر نمونه سوالات امتحانات آزمون برق ساختمان درجه 1 Paula اموزش فارکس به سبک نوین مورتین Erica فرکتال کوهسار